مشهد شهر دوست داشتنی من
جاتون خالی رفتیم مشهد
پیش امام رضا(ع)...خیلی چسبید زیارتشون
و پیش خونواده دوست داشتنیمون با بچه های قدو نیم قد دوست داشتنی...که فسقلی خونه ما فقط و فقط با دختر داییش فرنوش جور بود و بدون دعوا بازی میکرد!
طفلی پسر خالش...خداکنه بزرگ شد رفتارش بهتر بشه باهاش
( تماشای یه روز بارونی با این دوتا فسقلی( پارسا و سینا))
اینم یه فسقلی دوست داشتنی دیگه(دنی عمه)سه تا جوجه مامانیش واسش خریده بودو داشت واسم از نگهداری ازشون میگفت
و اما یه روز خیلی خوب یکی از دوستان خیلی خوب وبلاگیمو با پسر نازش واسه اولین بار دیدم
(سینا و محمد صادق دوتا دوست خوب همسن تو پارک ملت)
حرف زدناشون ...دعواهاشون...دوستیهاشون...و بازی آبی شون همه بامزه بود و از یک نوع
مشهد مثل همیشه خوش گذشت و مزه دیداراش هنوز زیر زبونمونه...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی