ش....ز....6
_بهش میگم سیــــــنا میدونی خدا خیلی خیلی مهربونه سریع میـــــــــگه آره تازه خیــــــــــــلی هم بزرگه نه من میدونم چه قدر بزرگه نه شما میدونی چه قدر بزرگه و نه بابا میدونه چه قدر بزرگه و نه همسایمون و نه...(کل کسایی رو که میشناخت یکی یکی میگفت ) _ماشین در حال حرکته دستشو گذاشته رو دنده و میــــــــــگه بابا دنده داره میلرزه فک کنم جیش داره (شرح حال خودش موقع جیش داشتن !!) _دورتادور فرش تند تند با عصبانیت داره راه میره و اصرار داره که به مربیش زنگ بزنم و میگه میخوام یه چیزی بهش بگم !!میگم آخه مامان من زنگ بزنم بگم چی ؟ میـــــــــــگه شما نمیخواد چیزی بگی خودم میگم و دستشو میذاره رو شقیقه شو و میــــــــگه ...