قاصدک...
به یاد کودکی قاصدکی رو که شاید راهشو گم کرده و سر از خونه ما در آورده تو دستم میگیرمو, کلی حرف از اون حرفها که فقط و فقط میشه به خدا بگی و بهش میگم و اول هر حرفی مثل بچگی میگم برو به خدا بگو که ...
چه قدر بچگی و بچگی کردن شیرینه ...
وقتی دبستانی بودم مامان بهم میگفتن قاصدکها رو هر کدوم از پرهاشون یه عالمه حرف و آرزوی قشنگ هست هر جا بره آرزوهای قشنگ رو هم اونجا میبره و وقتی همه جاهاش پر شد از آرزوهای خوبه خوب میره بالا و بالاها,میره پیش خدا تا آرزوهای خوب برآورده بشه
اون موقع ها و الان چه ذوقی داشتم وقتی قاصدک میومد خونمون...
الان میفهمم آرزوهای خوب ,حرفهای قشنگ شور و شوقی ایجاد میکنه وصف ناپذیر...
حرف و خواسته قشنگ همگی ما (اللهم عجل لولیک الفرج)
امام مهربان ما تولدت مبارک ...امام مهربان ما زودتر بیا
این عید بزرگ مبارک ه همگیتون
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی