سیناسینا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 22 روز سن داره

ما و سینامون

باغ پرندگان

1393/2/18 19:46
نویسنده : فهیمه مامانی
764 بازدید
اشتراک گذاری

با مهمونای خوبمون (دخترخاله و همسرش و پسرکوچولوش تارخ)رفتیم باغ پرندگان 

همه جا نشانه ای از وجود پروردگار بود مثل همه جا...عظمت...هنرمندی...زیبایی...سنجیدگی...و هر چیز فراتر از خوبی که فکر و ذهن از تصورش و زبان از بیانش عاجزه

 

از ابهت عقاب خیلی خوشم میاد !

پلیکان ...تا حالا این قدر از نزدیک ندیده بودمش

طاووس...میون اون سبزه ها حسابی خودنمایی میکرد مثل یه عروس تو جشن عروسیش

فلامینگو ها ...خیلی آروم بودن و زیبا و دوست داشتنی

طوطی های بلا

یه دونه عکس ازشون گرفتم دوتاشون سریع پشت کردن به دوربین!!

دیدن همه پرنده ها لذت بخش بود...مرغ شاخ دار,کرکس مصری,لاشخورها,شاهین ها,خروس ها,شترمرغ هاو خیلیای دیگه ای که اسمشون یادم نمونده !خدایا خیلی خیلی شکرت بابت همه چیز 

 

وسط باغ طرحی از خونه های روستایی بود ...کوچک ولی دلنشین

خدایا هزاران هزار و بیشتر شکر

پسندها (5)

نظرات (12)

مامان ماهان
19 اردیبهشت 93 1:44
وفا
20 اردیبهشت 93 12:34
وای چه قشنگه ......... آدرس لطفا
فهیمه مامانی
پاسخ
اصفهان,پارک ناژوان,باغ پرندگان باغ خزندگان و پروانه ها هم تو هم پارک ناژوان هست
مامان روشا
20 اردیبهشت 93 21:49
شکرش بابت همه چیز
فهیمه مامانی
پاسخ
خیلی خیلی شکرش
مامان آریا
22 اردیبهشت 93 10:12
حالا تو هی عکس بذار هی دل ما رو آب کن خیلیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی برات خوشحالم خیلی خوشحالم از اینکه بعد از اون زندگی در ایرانشهر و تنهایی به یه جای خوب اومدی قربون سینا جونم با اون خنده های نازش خدا کنه خدا کنه همین جا بمونین
فهیمه مامانی
پاسخ
کی میخواین بیاین اینجا؟؟این هفته نشد؟از اون روز که گفتی این قده ذوق دارم ببینمتون که خدا میدونه ایرانشهر رو هم دوست داشتم یه خوبایی داشت که اینجا نداره ولی اینجارو هم دوست دارم ممنون از دعات
مامان امیرحسین
24 اردیبهشت 93 1:10
سلام اول یه تبریک بگم به اقا سینا به مناسبت روزمرد مرد کوچیک امروز و بزرگ مرد فردا روزت مبارک از این طرح خونه ی روستایی خیلی خوشم اومد باید جالب باشه ما تو تهران باغ پرندگان داریم ولی وقت نکردیم بریم
فهیمه مامانی
پاسخ
سلام...ممنون...روز مرد کوچولوی شمام مبارک حتما برید پشیمون نمیشید
بابا و مامان
27 اردیبهشت 93 10:24
سلام عزیزم چه وبلاک زیبایی برای گل پسری درستیدی ان شالله همیشه لبخند بر لبان زیبایش نمایان باشد با افتخار لینکتون کردم
فهیمه مامانی
پاسخ
سلام ممنون منم با افتخار لینکتون کردم
الينا گلينا
28 اردیبهشت 93 13:09
سلام چه جاي خوبي رفتي .خيلي عكسهاي خوبي گرفتي
فهیمه مامانی
پاسخ
سلام عزیزمممنون
فاطمه
30 اردیبهشت 93 12:51
خصوصي داري فهيمه جون
فهیمه مامانی
پاسخ
ممنون عزیزم ...اتفاقا اون ورا رو خیلی دوست داریم
مامان آریا
31 اردیبهشت 93 7:40
جدی ؟ خوب کاش از خوبیهای ایرانشهر هم می نوشتی قرار بود از مهد سینا هم بنویسی و از سینا خیلی کمرنگ هستیا معلومه چیکار می کنی ؟
فهیمه مامانی
پاسخ
ایرانشهر درسته شهر بی امکاناتی بود ولی یکی از بهترین خوبیهایی که داشت این بود که سه نفرمون بیشترین اوقاتمون با هم سپری میشد و این واسه من لذت بخش بود ...اینجا همسرم یا مشغول درس خوندن و یا ماموریت !!راضیم چون در آخر نتایجشو میبینیم فقط همین چند ماهش سخته واقعا شرمندتم مریم جونم خیلی وقته میخوام کامنتی واست بنویسم ولی هر بار یه چیزی پیش اومده که نشده ببخش راستش از فروردین من دیگه سینا رو مهد نمیذارم!!سینا فقط 6ماه مهد رفت اون هم سه ماه یه مهد و سه ماه دیگه یه مهد دیگه!! مهد اول خوب بود و مدیری داشت که کارشناس علوم تربیتی بود و چندین و چند سال سابقه مربیگری و مدیریت داشت و واقعا هم روزهای اول راهنمای خوبی واسم بود شیوه ش درجداکردن والدین از بچه ها این طور بود ...که روز اول که روز ثبت نامی سینا بود به من گفت با سینا برم حیاط پشت مهدکودک که تاب و سرسره و چند تا موتور پلاستیکی داشت اونجا حدودا یه ساعت بودیم شایدم کمتر بودیم و سینا با فقط موتور پلاستیکیا بازی کرد و با هم برگشتیم خونه... روز دوم مدیر مهد گفتن داخل مهد که فقط یه صندلی داشت بشینم و سینا هر طور خواست و هر جا خواست آزادانه بره (نیم ساعت نشستم و بعد نیم ساعت خود مدیر گفتن حالا باهم برید خونه) روز سوم روز جدایی بود مربی دست سینا رو گرفت و بهش گفت بریم لاکپشتها رو ببینیم و سینا به راحتی و بامیل باهاش رفت و من برگشتم خونه و یه ساعت بعد رفتم دنبالش وقتی ازشون پرسیدم چه طور بوده گفتن خیلی آروم فقط تو اتاقا سرک میکشیده و دنبال یکی از مربیا همه جا میرفته و امااااا روز چهارم به راحتی ازم جدا شد ولییییییییی وقتی رفتم دنبالش کلی گریه کرده بود چرااااااااا؟؟چون سینا از لحاظ جثه ای ریزتر بوده و اون موقع 3سالش تازه تموم شده بود و بچه های اونجا بچه های نزدیک 4 سال بودن,یکی از بچه ها بهش گفته تو کوچوولویی ما باهات دوست نمیشیمو سینا هم شروع میکنه به گریه کردنو میگه من کوچولو نیستم و اون موقع قطعا منو میخواد واس آروم شدنش بعد اون روز یه مقدار سینا عصبی میشه طوری که واس جشن مهد که هفته اول مهد رفتنشون بود با یکی از ماشینهای اسباب بازی مهد محکم میزنه تو صورت خودش و زخمی میشه(ایناها همه به خاطر حرف همون بچه هه بود البته شاید من این طور فکر میکنم) مدیر وقتی پرونده سینارو دوباره نیگا میکنه میفهمه سینا جز گروه سنی اونا نیست و میفرستتش گروه سنی 1تا 3سال !! 3ماه اون گروه بود و خودش هم خیلی دوست داشت گروهشونو و مربیشونو ولییییییی من احساس کردم سینا به اون گروه نمیخوره چون از 6ماه و 9 ماه و یه سال و 2سال و خیلی خیلی کم سه سال پر بودن و گهگاهی میدم سینا تو خونه ادای بچه ی 9ماهه رو در میاره فقط اشاره میکنه و بدون اینکه حرف بزنه ,این موضوع نگرانم کرد...این موضوع و راه دور مهد از خونمون باعث شد از اون مهد ورش دارم!! مهد دوممممممممممممممممممممممم مهد خیلی خوبی بود ,هم مسیر نزدیکمون بود و هم این مهد مخصوص پرسنل بیمارستان و ارتش بود و رسیدگی خوبی داشت ...خیلی راحت سینا مهد و مربی رو پذیرفت و هر روز یا روز در میون میبردمش از ساعت 9 تا 1 که همون جا هم بهشون غذا میدادن ولللللیییی از وقتی رفت مهد ضعیفتر شد نمیدونم چرا؟؟میگفتن غذاشو خوب میخوره ,تو خونه هم غذا نمیخورد میگفت سیرم مگه یکی دوقاشق !!زود خسته میشد و البته سرماخوردگیهای گاه و بیگاه که طبیعی بود این شد که سه ماهم این مهد رو رفت و از فروردین که پیش خودمون بود تصمیم گرفتم مهد نذارمش میدونم نیاز داره با همسن و سالاش بازی کنه ولی سلامتیش واسه من مهمترین چیزه ...بیشتر وقتا با هم میریم بیرون و یا روزهایی که تو خونه ایم سینا با دختر همسایمون همبازی میشه...دوست دارم اجتماعی باشه و از پس خودش بربیاد و مستقل باشه ولی واقعا از دوباره گذاشتنش تو مهد لااقل تا مهر میترسم !!!! این بود خاطره ما از مهد
مامان آریا
4 خرداد 93 9:25
خوب خیلی هم خوب الان درباره چی راهنمایی می خواستی ؟ به نظرم تصمیم هات کاملا عاقلانه و به جا بوده و هست الان هم که مشغوله اجتماعی هم میشه بابا نگران چی هستی فعلا سلامت جسمی و روانیش واجب تره اصلا نگران نباش و بهش برس
فهیمه مامانی
پاسخ
نمیدونم واس چی یادم رفت ممنون دوست خوبمممم...راستی چرا جواب پیاممو ندادی
♥پرنیان♥مامان متین
10 خرداد 93 13:04
شعبان و شد و پیک عشق از راه آمد عطر نفس بقية الله آمد با جلوه سجاد، ابوالفضل و حسين يك ماه و سه خورشيد در اين ماه آمد حلول ماه شعبان و فرخنده ایام اعیاد شعبانیه مبارک. همیشه ب گردش و خوشی
فهیمه مامانی
پاسخ
ممنون عیدتون مبارککککک
سوده مامان ماهان
11 خرداد 93 14:54
سلام فهیمه جون خوش میگذره تازه آپ کردم این چند وقت بخاطر اعتیاد شدید ماهان به کامپیوتر کم میومدم حالا هم با گوشی چک میکنم دیگه به کل کامپیوتر تعطیل شده خداروشکر .خودمون هم محروم شدیم.
فهیمه مامانی
پاسخ
سلام سوده جونم خوبین؟؟ چه خوب ... آخجون آپ کردی الان میام ببینم