سیناسینا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 28 روز سن داره

ما و سینامون

ای پسر نا قلا!!

1391/10/7 15:59
نویسنده : فهیمه مامانی
432 بازدید
اشتراک گذاری

 

دیروز حالم یک کوچولوو خوب نبود...دراز کشیدمو به سینا گفتم واسم بالش بیاره...وقتی بالشو آورد صورتشو آورد روبه روی صورتو گفت:حالت دایه بد میشه...دایی بالا میایی؟؟

منم گفتم نه مامانی استراحت کنم خوب میشم...سینا:انشالا اوب میشی.

بعد از یه استراحت کلا 5دقیقه ای بلند شدمو رفتم آشپز خونه ...سینا هم با دوچرخش دنبال من...از اونجاییکه آشپزخونمون یه سکوی کوچولوو داره نتونست بیاد و دادو بیداد راه انداخت مامانیی کمک, میکام بیام اتپد اونه 

منم حال ندار گفتم الان نمیتونم بیام دستم بنده...بعد از چند بار مامان مامان گفتن با خنده مرموزی گفت:بهیمه دان(فهیمه جان)کمک...منم مثل این ندید بدیدا که تاحالا کسی اسمشونو صدا نزده با اغوشی باز رفتمبغل

باباش خوابیده...اومده بالا سر باباش میگه:عزیزم بلند شو بییم بییون..نیشخند

 

شب چهارم محرم رفتیم هییت عزاداری پشت خونمون...همه دارن سینه میزننو و میگن ابی عبدلله البته با صدای مداح که از همه بلندتره...مداح دیگه صداش نمیاد بقیه هم ساکت شدن ...حالا نوبت سینایه بلند میگه ابی عبدللا(دورو بریامون خندشون گرفته بود)

بعد از عزاداری اومدیم خونه و رفتیم بالا پشت بوم به منظور دادن شام به فسقلیمون...

بالا پشت بوم..........

مامان:سینا ماهو نیگا کن چه قدر قشنگه...

سینا:اوما ماهو اریدی؟؟(شما ماهو خریدی)

مامان:نه مامانی ماهو خدا آفریده.

سینا:ادا(خدا)   ماهه منه...بعد میچرخه و آسمونو نیگا میکنه و با ناراحتی میگه مامانی ماه نداییه(مامانی ماه نداره)

بعد از چند دقیقه باباش میاد بالا پشت بوم

سینا:الام بابایی ...اگه استه ای ببیم پایک(منظورش همون خسته نیستی ایزبان)

باباش هم میگه غذاتو کامل بخوری میریم و مشغول پیدا کردنه ستاره ها میشن,یه ستاره پرنور پیدا کرده و میگهاون اتایه منه...واسه باباش هم ستاره پیدا کرده ...روشو میکنه به باباشو میگهاتایه مامانی کو؟؟

(آخه مادر, آسمون به این پر ستاره ای ,مامانی یه ستاره هم نداره مگه ؟؟)خودتو ندیدی خب ,اشکال نداره..

                                   قلب   آره دیگه تو ستاره کوچولوی پر نور منی  قلب        

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

مامان بردیا
30 آبان 91 13:17
عزیزم چه بامزه حرف میزنی کلی بخورش مامانش خوب سینا تک ستاره اسمون شماست دیگه نه؟کلی بوسش کنیها مامان فهیمه جون

بعللهه ... ما هم خب تک ستاره زندگی داریم دیگه...
ولی ادامش میهن بلاگ نداره...
عاطفه
1 آذر 91 23:04
ای جونم فدای این شیرین زبون بشم من
الهی الهی
خدا حفظش کنه ماشالله

راستی فهیمه میخواستی ازون پسره عکس بگیری
خیلی دلم خواست ببینمش

و خوشحال شدم که شبیه محمدمخدی بوده
فقط و فقط به خاطر اینکه توی عزاداری یاد منم کردی حتما


ممنون عاطفه جون...انشاالله
میخواستم عکس بگیرم ها ولی روم نشد...
اتفاقا خیلی به یادت بودم خیلی....
رعنا
2 آذر 91 0:25
ای نفسسسسسسسس
عزیز شیرین زبونم ابی عبدالله

بهیه دان

بچلونش حسابی فهیمه از طرف من


والا هر روز این بچه از طرف منو باباش چلونده میشه ...باشه ..حالا یه دفعه هم از طرف خاله رعناش میچلونمش..
دایی محمودرضا
7 آذر 91 17:17
سینایی ستارۀ همگی ماست که ماشالله هر روز پر نور تر می شه.
سینا اینا را ببوسین.
در ضمن ببخشید دیر سر می زنم...


به...داداشیه خودم ...دایی جون سینا
ای بابا همه میدونیم که سرتون شلوغه...اختیار دارین داداشی...همینکه با اون همه مشغله بهمون سر میزنین خودش کلی یه و مایه افتخار...
زهرا مامی ویونا
10 آذر 91 17:12
ای جونم
ماشالله
بوس

ممنون...
مادر کوثر
11 آذر 91 15:47
الهییییییییییییییییی
چه ناناز حرف میزنه
شیرین زبون من
ببوسیدش

عالی نوشتید مامانی
با افتخار لینکتون کردم

ممنون مامان کوثر جون...
منم با افتخار لینکیدمتون...امیدوارم دوستای خوبی برا هم بشیم و باشیم

مادر کوثر
11 آذر 91 15:49
ما را با اسم جیگر مادر و بابا لینک کنید. مرسی

در ضمن من تقریبا هر روز از صبح تا عصر آنلاینم به جز روزای تعطیل. و به همین دلیل تند تند پست میذارم. امیدوارم شما رو هم زیاد ببینیم


چشم ...حتما...
از صبح تا عصر؟؟!!
زهرا (✿◠‿◠)
12 آذر 91 16:34
یعنی من عاشق خوندن پستاتم!
چون همه ی کارای سینایی عین محمد صادقمه!
ببوس پسریه شیرین زبونو...


جدااااااااااا...
حتما... ماچیدم.....

زهرا (✿◠‿◠)
12 آذر 91 16:34
سلام عزیزم...
محمد صادقم توو روند از پوشک گرفتنش خیلی کمکم کرد!
واسه جایزه ش توو یه مسابقه شرکتش دادم!
دوس داشتی توو جایزه ش شریک باشی خوشحال میشم!
0027 شمارشه!
اینم لینکشه:
http://ninimod.niniweblog.com/post20.php


سلام دوستم...چشم الان میرم رای میدم...

زینب السادات(مامان تسنیم)
12 آذر 91 23:43
عزیزم چه بانمک حرف میزنه
خصوصی داری

مامان آوا
14 آذر 91 10:36
اي جانم با اينهمه شيرين زبوني؛)


ممنون مامان آوا جون
مامان همای مسیحا جونی
14 آذر 91 12:00
وای خدا چقدر شیرین زبونه ماشالا. جانم.
راستی مامان مهربون
مسیحا من توی یه مسابقه شرکت کرده اگه دوست دارین به این آدرس برین و مسیحارو با کد 95 انتخاب کنین و پایین صفحه "رای دهید" رو کلیک کنین. ممنون از محبتت. و بوس واسه نی نی نازت.
http://form.jotform.me/form/23211460349446

ممنون ...چشم الان می رایممممممممم
زهرا مامی ویونا
14 آذر 91 13:26
سلام عسیسم
فهیمه جون خودت از خانومی کم نداری دخترر
ممنون از بابت پست زیباتت
ایشالله پسمل شما هم همیشه همراه و زیر سایه پر رنگ شما باشهه
بووس

سلام زهرا جون عزیزم
بازم ممنون بابت محبتهات...خیلی گلی ...خیلی ...بی نهایت خوبی و بی ریا
مامان علی اکبر
15 آذر 91 23:46
سلام عزیزم
ممنون که اومدی.
قربونش برم چقد با مزه حرف میزنه.
مامانی وقتی به حرف زدم علی اکبر فکر میکنم دلم غش میکنه براش دوست دارم خر چه زودتر زبون باز کنه.
از طرف من سینا گلی رو ببوس


سلام دوستم
ممنون خانومی...عجله نکن به موقع ش این قد برات حرف بزنه که ...حتماااااااا...ماچیدم
مادر کوثر
16 آذر 91 7:52
سلام سلام
بروزیم
تشریف بیارید تا از نظرات خوشگلتون استفاده کنیم


چشم الان میایممممممم