یادش بخیر...
پسرکم ...کوچولوی من ...اگه بزرگم بشی ,اگه بری مدرسه,اگه بری دانشگاه,اگه واسه خودت کاره ای بشی,اگه ازدواج کنی,اگه نوه دار شم...اگه...
باز هم تو کوچولوی منی که همیشه نگرانتم !!!!
چه قدر دلم واسه وابستگیات تنگ شده...چه قدر واسه اون موقع ها که سینه خیز میرفتی و منم چهار دنگ حواسم بهت بود تا یه وقت چیز میز گیر نیاری و بکنی تو دهنت تنگ شده...یادمه اون موقع ها همیشه از پوشکت پرز پتو پیدا میکردم!!
چه قدر زود چهار دست و پا یاد گرفتی و از هر چیز میگرفتی و بلند میشدی ...همیشه پشتت بودم تا یه وقت با سر نخوری زمین!!
تو نشستن مقاومت میکردی ...تا 8 ماه یا دراز کش بودی و بیشتر کنجکاو !!
چه قدر ذوق داشتم واسه اولین هات...اولین غلتت...اولین سینه خیزت...اولین چهاردست و پا...اولین نشستن ...اولین تاتی...اولین خنده...اولین غذا...اولین حرف...کلمه ...چه قدر دلم واسه اون روزا تنگه!!
اینجا 6روزی مونده به2ماهگیت,ببین قورقوری چه قدیه شما چه قدی؟!ببین پشه بندت چه قدر واست بزرگه؟!
تلاشتو ببین ...(6ماهه بودی)
بیشتر وسایل بازیات قابلمه و کفگیر ملاقه مامانی بود !!نمیدونم چرا وسایل بازیاتو دوست نداشتی؟!
حالا تو مستقل تر شدی از من و من وابسته تر به تو!!!!!
خودت میری تو پشه بندت و خودتم زیپشو میبندی!!ببین پشه بندت واست کوچیکه ؟!کاش قور قوری هم کنارت بود!!
نتیجه تلاشتو ببین!!چه قدر ذوق میکنی میری روی توپ بزرگت میشینی !!
چه قدر توپ و توپ بازی دوست داری!!
من عاشق شکار لحظه به لحظه توام...
پسرکم...
اولین نماز جمعه ت رو دیروز با بابایی رفتی...اینم شکار اون لحظه ناب...
چه قدر مستقل شدی و من خوشحالم برای تو...
چه قدر دلتنگت شدم ...
پسرک پر احساسم وقتی میای کنارم میشینی و دستمو میگیری و میگی مامان من همیشه پیشت میمونم تا هاپو تا دلفین تا ماهی نخوردت !!وقتی میای بوسم میکنی و میگی منکه دوست دارم !!وقتی ناراحتم مظلومانه میای میگی مامان ناراحت نباش ...دلم تنگ میشه برات...برای همون ثانیه ثانیه ها!!!