سیناسینا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

ما و سینامون

32 ماهگی

1392/2/21 9:46
نویسنده : فهیمه مامانی
494 بازدید
اشتراک گذاری

 

همه چی یه هویی تغییر کرد...یه ماهه شاید کمتر...لبخندات ,غش غش کردنات خیلی بیشتر شده و جایگزین خیلی از گریه هات و غر غر کردناتاز خود راضی

 

بازی باهات مثل قبلترها شیرینه ولی لذت و مزش متفاوت تر از قبله!!

جمله بازی میکنیم ...من میگم سینا شلوار شما میگی دارد

من:سینا بستنی     سینا :میخورد

من:بابا مسجد        سینا:میرود  

و...

یا اسم وسیله رو میگم و هر کی تو خونه وسیله مال اون باشه میگی

من:توپ     سینا :من توپ دارم  

من:قابلمه  سینا:مامان قابلمه دارد

من:قرآن    سینا:من قرآن دارم ...شما قرآن داری...بابا قرآن دارد

و...

 

خاله بازی میکنیم!!برای من و عروسکات و جوجه هات غذا درست میکنی ...زیر اجاق گازتو کم میکنی ...قابلمه غذاتو رو بعضی وقتا که خیلی جوگیر مامان بودن میشی با دستمال کاغذی برمیداری تا دستت نسوزه ...غذاروسرد میکنی و میدی من و عروسکات و بیشتر جوجه هات بخوریمخوشمزه

پارکینگات واقعا شده اینجایی ( ا ی ر ا ن ش ه ر ی)

این ماه کار خوب زیاد داشتی اینم شاهد ستاره و ماههایی که به عنوان جایزه باماژیک رو در انباری برات میکشیدم که خودت میگفتی من کجا بکشمشون و چی بکشم...

 الانا دیگه به ازای هر کار خوب یه دونه برچسب اسمایلی خندون میگیریلبخندووقتی شکلکارو میچسبونم میای حالت شکلکو نشون میدی و مشابهارو میشماری و یا اوناییکه به قول خودت دو گرفتنولبخند

(موهاتم جمعه دو هفته قبل بابایی کوتاه کرد ...جایزه پسر خوب بودن  واسه کوتاه کردن موتو از بابایی نگرفتی ها (نگرفتی نا) گفتم یادت باشه بزرگ شدی و زور دار بگیری)چشمک

 

الان داشتم عکساتو نیگا میکردم دیدم بابا جایزتو داده ...بردیمت سی گل و خودت به سلیقه خودت یه لباس برداشتی (دوستدار انگری برد)...الان هنوز یکم واست بزرگه و گشاد...خوب نیگا کردم هاساکت

 شعر این روزهای ما قلبکه وقتی شروع میکنم به خوندن تو هم با من هم آواز میشیقلب

تو که ماه بزرگ آسمونی         من ستاره میشم دورتو میگیرم

اگه ستاره بشی دورمو بگیری   منم ابر میشم روتو میگیرم

اگه ابر بشی رومو بگیری         منم بارون میشم چیک چیک میبارم

اگه بارون بشی چیک چیک بباری   منم سبزه میشم سر در میارم 

تو که سبزه بشی سر در بیاری  منم گل میشمو کنارت میشینم

تو که گل بشی و کنارم بشینی  منم بلبل میشم چهچه میخونم


 فدای لبخندهای دندون دیده نشدت مادر...

و فدای ژست های این چنینیت...

 

مامان فهیمه جون ناقلا فدای تمام وجودت شیرینمبغل

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (19)

مامان روشا
18 اردیبهشت 92 9:47
سلام فهیمه جون





خیلی از شعری که گذاشته بودی لذت بردم راستش خیلی وقته دنبال این شعرم که پیدا کنم .





وای چقدر این سینا خان شما آقا شده قربون این خاله بازیش دختر منم عاشق خاله بازیه





خیلی کار خوبی می کنی می ذاری هر نوع بازی رو تجربه کنه خیلی از مادرها به پسر ها این اجازه رو نمی دن که از نظر من خیلی نادرسته





راستی شما کدوم شهرید؟






سلام مامان روشای عزیز


ما تو هفته دو یا سه بار خاله بازی میکنیم و همیشه عروسک بازی و تو مدتی که بیداره شاید فقط یک یا دو ساعت با تن صدای خودم صحبت کردم و بقیش از طرف ماشین و جاسوزنی و کبریت جوجه وهواپیما و...بوده

میدونم پسرم الان میتونه این بازیها رو انجام بده و وقتی بزرگتر بشه خودش کشیده میشه به سمت ماشین بازی و بازیهای پسرونه!!


ما فعلنی ایرانشهریم


مادر کوثر
18 اردیبهشت 92 10:26




عزیزممممممممممممممممممممممممم



پارکینش خیلی باحال بود


جدبدا اینجوری شده ها...قبلنا خیلی بیشتر رعایت میکرد که تو پارکینگ چه ماشینایی رو بذاره
ولی خب بیشتر هم الگو گرفته از پارکینگای اینجا

مریم مامان آریا
18 اردیبهشت 92 12:29
ای جان چه پسر نمونه و خوب و مهخربون و شیرینی

جداً قدر این گل پسر رو بدون- ماه بودن از چهره اش می باره

ببوسش از طرف من




ممنون مریم جون...شما همیشه لطف داشتی به سینا

مامان بردیا
18 اردیبهشت 92 13:26
وای.چه بازیهای قشگی.چه شعر نازی.باید امتحان کنیم




حتما امتحان کن ...میدونی آخه وقتی با هم میخونین این قده لذت داره

زهرا(✿◠‿◠)
19 اردیبهشت 92 14:56
الهــــــــــــــــــــــــــی...
قوربون اون موهای کوتاهت برم خالههههه
بیا بغلم....

فهیمه با چی موهاش و زدین؟موزر؟؟؟

محمد صادق هم تازگیا هــــــــــــــــــــــی! بد نیس ! وایمیسته تا موهاش و یه کم مرتب کنم!
ولی کار همسرتم حرف نداره هااااا!


خدانکنه ایشالا زنده باشی و سلامت
با قیچی و شونه سلمونیاز صدای موزر میترسه
زهرا(✿◠‿◠)
19 اردیبهشت 92 14:58
اون يست آخرش من و کشته!

عاشق يست گرفتن بچه هام!
محمد صادقم یه چن تاش و تازه یاد گرفته!!!!


منم ژست گرفتن بچه ها رو دوست دارم...امروز اومده بود ژست سلام گرفته بود! انگشت اشارشو طرف لپش میگرفت و سرشو گج میکرد و میگفت سلام...این قد خوشم اومد حیف دوربین دستم نبود عکس بگیرم
مامان علی اکبر
20 اردیبهشت 92 2:45
سلام عزیزم
وااااای که چقدر دلم برا سینا جون تنگ شده بود.
ماشاالله بزرگ شده.
راستی پیش ما هم بیاید.بروزیم


سلام
ممنون ما هم دلمون براتون تنگ شده بود
چشم حتما میام
مامان محمد و ساقی
20 اردیبهشت 92 18:19
سلام
دیدم تو پرسشها دنبال ما میگردین اومدم وبتون عزیزم.کاری داشتین در خدمت هستم


سلام
ممنون که اومدید...خیلی دنبال آدرس وبتون بودم
الان میام!!
مادر کوثر
21 اردیبهشت 92 10:13
کسانی که دل درگرو محبت خدا نهاده اند،

لحظه شماری می کنند تا با ورود به ماه رجب
و بهره مندی از برکات آن،

به درک فیوضات ماه عظیم شعبان موفق شوند

و پس از آن بتوانند مدال لیاقت ورود به ضیافت الهی در ماه رمضان را دریافت نمایند.

التماس دعا

ماه رجب مبارک
ماهم التماس دعا داریم
الينا گلينا
21 اردیبهشت 92 11:28
افرين سينا جون .ماشا ا... واسه خودت آقايي شدي.عكسهات هم خيلي قشنگ بود




ممنون چشاتون قشنگ میبینه
سوده مامان ماهان
21 اردیبهشت 92 15:39
چه قدر نمكدون اين پسر اون خنده هاي ريز ريزش منو كشته.مامان فهيمه ماشالله خيلي برا پسري وقت ميزاري دستت درد نكنه .
چه شعر قشنگي ميخونين.همشو حفظي باريكلا.


ممنون سوده جون...لطف داری
این شعرو شمام امتحان کن ...خیلی میچسبه خوندنش با کوچولوت مخصوصا وقتی خیلی خسته ای آی با انرژیت میکنه که نگوو!!
علامه کوچولو
21 اردیبهشت 92 21:04
سلااااااااااام
امام محمد باقر علیه السلام فرمودند :اگر مومنی را دوست دارید آمدن رجب را به او مژده دهید
عیدتان مبارک


سلام
ممنون ... فرا رسیدن ماه رجب و عید شمام مبارک
زهره مامان آریان
23 اردیبهشت 92 23:43
چه ژستی گرفته وروجک.
چه شعر قشنگی خدا کنه تا فردا یادم بمونه


ایشالا که یادت بمونه
زهرا مامی ویونا
24 اردیبهشت 92 1:54
آفرین فهیمه جون...جه کارا و بازیهایی...باریکلا...دستت درد نکنه

گل پسر نگو ...نازو آقا بگوو...چه خنده هایی

بوووس




ممنون زهرا جون...خیلی وقت بود نبودی!!کجا بیدی؟؟هان

مامان امیررضا
24 اردیبهشت 92 21:17
سلام دوست عزیزم خوشحالم که قراره همشهری ما بشین. اقا سینا جونو ببوس. من هم لینکتون میکنم.


ممنون...منم خیلی خوشحالم که میخوایم بیایم شهر شما...منم با افتخار لینکتون کردم
مامان نازنین زهرا
25 اردیبهشت 92 19:59
سلام. خوشحال می شم
سینا جونم لینک شد


سلام ...ممنون...نازنین زهرای گل هم با افتخار لینک شد
علامه کوچولو
26 اردیبهشت 92 19:08
از رسول اکرم(ص) روایت شده که فرمودند:

” از نخستین شب جمعه ی ماه رجب غفلت نکنید

چه آن شب را ملائکه “شب رغائب” نامند

و آنچنان است که چون ثلث شب بگذرد

در آسمانها و زمین ملکی باقی نمی ماند مگر اینکه

درکعبه و حول آن جمع می شوند

و خداوند به آنها خطاب فرموده ، گوید:

ای ملائکه ی من ! هرچه میخواهید از من بخواهید …

آنها گویند : پروردگارا !، حاجت ما این است

که روزه داران ماه رجب را بیامرزی .

خدای تبارک و تعالی فرماید : چنین کردم

و مناسبتر آن است که هرکس این خبر را بشنود

در این شب بر ملائکه درود بسیار بفرستد

اَللُمّ عَجِّلِ لِوَلیِکَ اُلفَرَج . ما رو هم از دعای خیر خودتون محروم نفرماییدالتماس دعا

ممنون ...
حاجت روا باشید...
التماس دعا
زهرا مامی ویونا
27 اردیبهشت 92 10:41
سلام گلمم.....والا بودم ولی حس نوشتن و عکس گذاشتن نداشتم...لووول
یخورده کمر درد هم داشتم سعی میکردم شبا زود بخوابم ...مثلا زود بخوابم...خخخ

ما هم آپیم...رمز نداری برام پیغام بزار...سینای ناز و آقامونو ببوس


سلام عزیزم
خدا بد نده...ایشالا بهتر شی
الان میام...
مامان فتانه
2 خرداد 92 21:18
افرین به این پسری که اقا شده برای خودش


ممنون...