سیناسینا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 25 روز سن داره

ما و سینامون

چه چیزا دوست داری پسرک!

1392/1/29 11:47
نویسنده : فهیمه مامانی
498 بازدید
اشتراک گذاری

 پسرکم هیجانو دوست داره لااقل از مامانش بیشتر...دوست داره موقع قایم باشک زیاد بترسه و وقتی از یه جای غیر معمول پیدام میکنه جیغ و خندش به قول خودش قاطی پاتی بشه...دوست داره سوار چرخ و فلک بشه و وقتی رسید اون بالا بلند جیغ بزنه!!

دوست داره مشابهارو از متفاوتا جدا کنه ...لوبیا از ذرت...آبیا از قرمزا...کوچیکا از بزرگاو... مهره های دوتا تسبیح متفاوت...متفکر

دوست داره  تو پارک یه جا که نباید رفت بره و آب بازی کنه!!...

دوست داره شیشه ها رو تا جاییکه میتونه بچینه رو هم!!...

دوست داره این مدلی کیک درست کنه ...خودش میگه کیک تولده...اون مدادام مثلا شمعن

(قربون پای سوختت مادر که جاش تو عکس دیده میشه)

دوست داره اینجوری همراه با آب بازی و الماس گیری از آب غذا بخوره...

و پسرکم دوست داره قرآن بخونه و تا الان سه بارتو جلسات قرآن بابایی شرکت کرده و تو جلسات رحل و قرآن مخصوص به خودشو داره...وقتی قرآنشو باز میکنه اولین چیزی که میگه صلواته

اللهم صل علی محمد واله محمد وعجل فرجهم

 

                              

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (15)

علامه كوچولو
29 فروردین 92 8:49
سلااااااااااااااااااااااام

قربون اين پسمل هيجاني بشم

راستي اگه شيشه ها بيفتند اتفاقي نميفته يعني نميشكنند؟

عجب كيك خوشگلي

جووووووووووووووووووونم پس پسرمون دوره قراني هم هست

يه تشابه جالب ديگه بين اين دو پسرمون اينكه جفتشون 18 شهريورند


سلام ...خب اگه شیشه هابیفتن که حتما میشکنن ...همیشه رو فرش اینکارو انجام میداد و خودش هم خیلی مراقب بود که شیشه ها رو بد نذاره و البته خودمونم دورادور مراقبشیم و حواسمون به چطور چیدن شیشه ها هست!!

عجب تشابهاتی دارن این دوتا فسقلی به به!


مریم مامان آریا
29 فروردین 92 10:27
یه پست خیلی خیلی خیلی عالی
خیلی کیف کردم بسیار عالی بود
خیلی سینا آقا هست که تو جلسات قران می شینه من تا حالا آریا رو هیچ جایی که نیاز به نشستن و سکوت کردن باشه نبردم از ترس اینکه شیطنت کنه و یا بی قراری
سینا خیلی خوبه که میشینه و بهونه نمی گیره که بریم


والا نشستن که نمیشینه ولی بهونه هم نمیگیره چون کلا جمعیت و یکم شلوغی رو دوست داره!!
مادر کوثر
29 فروردین 92 12:38


وای من فدای دوست داشتن های این نی نی خوشمللللللللللللللللللل

بوسسسسسسسسسسسسس


ای بابا...خدانکنه
زهرا(✿◠‿◠)
29 فروردین 92 16:59
قوربونش برم مــــــــــــــن
با اون کارایی که دوس داره!!
واااای!
امون ازون جایی که نباید توو پارک یا جای دیگه برن(!) که میــــــــــــــــــرن!!!
یعنی فهیمه!هر جا که رد شیم و ببینم که اونجا آب جمع شده!مطمئنم که لا اقل یه نوک پا تووش میکنه!!!


خدا نکنه زهرا

منم بعضی وقتا از دست کاراش اینجوری میشم
زهرا(✿◠‿◠)
29 فروردین 92 17:00
الهــــــــــــــــــــــــــــــی...
جونممممممممممممم
پاش کی سوخته بود فهیمه؟


سیزده بدر ...با آب جوش
اصلا سیزده به من خوش نگذشت...
زهرا(✿◠‿◠)
29 فروردین 92 17:03
میگما....گوش شیطون کر.....ماشاللا .... بهتر شده ها!

حالا این سفر محمد صادقم و اینقد ضعیف کرده که نگو!

توو عکساش دیدی که!

کلا قیافه ی ضجر کشیده هارو پیدا کرده!!!

حالا مثلا تصمیم دارم روبه راهش کنم!




باباشم میگه ماشالا توپرتر شده...اصلا جرات نمیکنم ببرمش واسه چکاب وزنش !!

من عکسای محمد صادقو دیدم به نظر قد کشیده...

ولی یه چیزی مسافرت واقعا به بچه نمیسازه...
سینا این سری خیلی اذیت کرد واسه غذاش کلا همه چی

زهرا(✿◠‿◠)
29 فروردین 92 17:04
قوربون قران خوندنت....

ان شاللا خیریت صلواتایی که با اون دل پاکت میدی برگرده به خودت و خونواده ت.......سینای نازم


خدا نکنه زهرا جون

ممنون از دعای خوب و قشنگت
مامان روشا
31 فروردین 92 8:34
سلام مامان خوب

چه پسر گلی
چه عکس های قشنگی
چه مامان خوبی که اجازه می ده پسرش این قدر خلاق باشه

ممنون بهم سر زدید باز هم می یام گل پسرت رو ببینم


ممنون از محبتت...
رعنا
31 فروردین 92 15:11
آفرین به سینای گلم
اون کیکه خیلی با مزه بود..........ببوسش از طرف من


ممنون رعنا جون
مامان علی اکبر
1 اردیبهشت 92 2:19
سلام عزیزم
ماشاالله سینا جون برا خودش آقایی شده.
قربون قرآن خوندنش.



سلام
ممنون مامان علی اکبر جون...خدا نکنه!
الينا گلينا
1 اردیبهشت 92 11:46
خيلي خوب نوشتي آفرين به تو. و آفرين به سيناي هيجاني و با هوش.


ممنون فاطمه جون
زهره مامان آریان
1 اردیبهشت 92 16:28
ماشالله پسرک پر هیجانمون.
و البته به مامان خوش قلمش که اینقدر زیبا علاقه های پسرک رو به روایت تصویر شرح داده


ممنونشما لطف دارید
زهرا(✿◠‿◠)
3 اردیبهشت 92 8:22
آخـــــــــی!

ناز...

خیلی اذیت شد نه؟

جانم



میگما....اینقد این عکس اولیش و دوس دارم!

خیلی ماهه!


طفلکی تا دوروز پاش باند پیچی بود و بی کفش این ور اون ور میرفت!!
تازه اومدیم خونمون پاشو باز کردم زخمش بسته بود و باز فوضولیش گل کرد و زخمش خورد به گوشه جاکفشی و دوباره باز شد....

ممنون زهرا ...ما که همه عکسا و خودتونو خیلی دوست میداریم
مامان سونیا
7 اردیبهشت 92 9:02
سلام امروز برای اولین بار وبتون رو دیدم لذت بردم از خوندن این پست چه پسر نازنینی دارید خدا حفظش کنه ماشاالله که دوره قران هم میره گل پسر قند عسل


سلام...ممنون که اومدید
مامان سونیا
7 اردیبهشت 92 9:04
وای مامانی چطوری گذاشتید این شیشه ها رو بچینه روی هم خدای نکرده بیفته بشکن به دست و پاش بره چی خیلی مراقب باشید اتفاق یکبار میافته


آره میدونم کار خطرناکیه...ولی بیشتر رو فرش شیشه هارو میچینه خودشم خیلی مراقبه و همین طور خودمون...الانا دیگه از این کارا نمیکنه