26ماهگی
سلام
پسرکمون 26 ماهه شد....
این روزها علاقش نسبت به روزهای قبل 2سالگی متفاوت تر شده...
با ماشینهاش بیشتر بازی میکنه ...براشون پارکینک درست میکنه ...همگیو ردیف میکنه و بنزین میزنه...
پل درست میکنه و تریلیشو میذاره روش ...و حتی با ماشینهاش بوبوچیچی درست میکنه و اونها رو پشت سر هم ردیف میکنه و کلا شده عشق ماشین...
-دیگه میتونه سوار دوچرخش بشه و رکاب بزنه و با تغییر فرمونش به جاهایی که میخواد برسه...
و کلا اینکه آقا شده و شیرین زبون...
اینم عکسهاش
از زمانیکه یادم میاد میتونست اشیا رو برداره تا به الان باید حتما یه چیزی تو دستش میبودو این ور و اون ور میرفت و با همونم میخوابید البته سلیقش نسبت به کوچولوییهاش فرق کرده ....اوایل شونه و لوازم آرایشی برمیداشت حالاها ماشیناش و خوبترین خوبترین کتابش قرآن
اینم یه نمونه از بوبوچیاش ...
اینم اولین پولی که سینا گذاشت تو جیبش...
بعد از اینکه گذاشت با خنده گفت بیم آبمیوه بکیم(برم آبمیوه بخرم!)
عشق عکسه خیلی !!
میگم بخند ...اینجوری میخنده!!!!
نه نخند...این جوری میشه!!!!
آخر هم خسته میشه و صندلیاشو میبره پیش باباش تا راحت تر باشه!!؟!!
اینم کلید آقا سیناست که کلید مامان با دادو بیداد شده کلید آقا یینا!!
سینا:ببینم کلیده همینه...
اینم نمونه های دیگه از بوبوچیاش...
(بچمم مثل باباش عشق آبیته )
اینجا هم میوه خشکارو پیدا کرده و ردیفشون کرده...
اینجا هم ماشیناشو به قول خودش تو پایکینگ پایک کیدم گیده(دیگه)!!!!بعدم نصفه لیوانش آب خورده و همونجا گذاشته...
اینم اوایل دوچرخه سواریش
سینا:مامان بدو بیا گیی کید(گیر کرد)لفطا (همون لطفا)
بعدا اضافه شد.............
به منظور سرگرم کردن پسرکمون با باباییش تصمیم گرفتیم واسش یه موتور از اینا بخریم....که هم خوشش اومده بود و همم یه چیزی به مناسبت بیستو ششمین ماهگردش شد....
اینم فردای همون روز...پشتبوم ...
پ ن :چند روزی بود که سینا با انگشت دندونشو نشون میدادو میگفت دید (درد)میکنه!!!!منم فکر میکردم شاید غذایی چیزی گیر کرده نیگا میکردمو میگفتم خوب میشه....19آبان وقتی با باباش داشت بازی میکردو جیغ میزد دیدم بعلهه دندون 17 و 18 (پایینیها) پسرکمون نیش زده....
این همه نوشتم که بگم .....
مروارید کوچولوهای 17 و 18 ت مبارک پسرکمون.......