ش....ز....5
-به خاطر گرمای شدید صبح به سینا اجازه ندادم بره بیرون از خونه !!
خودم مشغول مرتب کردن خونه شدمو و سینا هم رفت سراغ ماشیناش,بعد چند دقیقه رفتم اتاقش یه هو با چشم گریون گفت:منو عصبانی کردی!گریمو دادی بیرون!!
-بهش میگم میدونستی عشق منی میگه آره ...میگم خب پس من چی؟؟میگه:شما عزیز منی...شما جون منی (مامانی فدات پسر مهربونم)
-صبح طبق معمول همیشه زودتر از من پاشده,ولی غیر معمولتر از همیشه منو بیدار نکرده و کنارم دراز کشیده وقتی پاشدم گفت:صبح بخیر,وقتی خواب بودی من این قد نازت دادم. (این قدر محکم بوسش کردم که دیگه لپاش سرخ شد)
-خیلی وقتا یه هویی با لبخند میاد پیشمونو دست منو باباشو میبوسه و میگه :من شماهارو دوتا پنج تا دوست دارم(این قده کیف میکنیم )
اینم پسرک مهربونمون
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی