سیناسینا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

ما و سینامون

باغ گلها...به به

وقتی گل و گیاه و دوست داشته باشی و مخصوصا یه جورایی برگرده به رشته ت رفتن به این باغ حسابی بهت میچسبه همه جاش عالی بود حتی کلبه روستاییش صدای آب,پرنده ها...دیدن مرغابی های شناگر,لاکپشتها,ماهی ها,سرسبزی دوروبر...بوی تازگی و سبزه ها و گلها و حتی دیدن مردمی که با چه لذتی از خودشون و دوروبرشون عکس میگرفتن همه انرژی مثبت بود که همه جا روانه میشد پله هاشو دوست داشتم ,با هر نفس نفس افتادن ریه ها هوای تازه تری رو میگرفتن چه چیزای جالبی که ندیده بودم ...خدایا قربون عظمتت خدایا قربون هنرمندیت خدایا قربونت و شکرت به خاطر نعمت بزرگی که به منو همسری دادی گلمون تو گلخونش پر بود از کاکتوس ها   ...
22 فروردين 1393

13 بدر

سبزه ای که واسه اول عید کچل بود ,واسه 13 بدر خوب پر مو شده بود 13 بدر سبزمون رفت به آغوش طبیعت 13 بدری که رحمت خدا میبارید  ***خدایا شکرت ***     ...
14 فروردين 1393

پارکی پر از قوانین فیزیک

روبه روی بوستان خبرنگار پارکی هست که قسمتی از پارک بعضی ازقوانین فیزیک و پیاده کردن  مثل این(کوره خورشیدی)...پرتو نور خورشید بعد از برخورد به آینه مقعر روی کانون آینه جمع و باعث گرم شدن و آتش گرفتن جسمی میشه که روی اون قرار داره...اونی که میبینید آتیش گرفته دستمال کاغذیه که بابای سینا تو اون حلقه هه گره زده. و این یکی که سینا خوشش اومده بود (پیچ ارشمیدس)...تبدیل انرژی ها به همدیگه و استفاده از اونها...با چرخوندن فرمون میله های مارپیچ به حرکت در می اومدن و آب داخل مارپیچ بالا می اومد و داخل حوضچه میریخت ...همسری میگفت مثل کار سد  این هم نمونه دیگه از تبدیل انرژی ها به همدیگه سینا که رو الاکلنگ نشست و پایین رفت آب...
14 فروردين 1393

پارک صفه

کلا همه پارکها رو میدوستم ولی پارک صفه رو یه جور دیگه ...هم قبلا که ساکن اصفهان نبودیم ازش خاطره دارم همم اوایل ساکن شدنمون و الانا ...یه روز خوب با مهمونامون رفتیم پارک صفه روز خوبی بود برا کباب زدن برای کمک و همکاری کردن روز خوبی بود برا هوا عوض کردن برای لمس کردن بهااار روز خوبی بود برای عکس گرفتن و از همه مهمتر روز خوبی بود برای بازی و دور هم شاد بودن     ...
8 فروردين 1393

اولین پست سال 1393

سال نو مبارک از این تصویر چند تا چیز میشه فهمید اول اینکه امسال سال اسبه  دوم اینکه بعله ما عیدی اصفهانیم  سوم اینکه قراره تعطیلات عید تلافیه نگشتنامونو در یاریم   اینم هفت سین خونه ما که مهمترین سینش سینا و سلامتیشه (سبزمونم یکم دیر گذاشتم  فک کنم واسه سیزده بدر خوب بشه ) باز من خوبه سبزه کچل دارم ...چهل ستون که سفرش اصلا سبزه نداشت روز سال تحویل بازار امام بودیم ...هوا عالی بود و بهاری و یک کوچولو ابری بارونی و یکمم از روزای مهر که اومده بودیم شلوغ تر سینا از رقص فواره ها خوشش اومده بود ...بیشترین زمانمون کنار همونا بود  اینجام چهل ستون ...بچم فک کرده حرمه ,داره سلام ...
1 فروردين 1393

ش....ز....4

*دیشب به باباش میگه:بابا,بیا مسابقه دو بدیم...باباش میگه الان نه پسرم ...سینایی میگه :خب پس بیا مسابقه سه   **دارم شلوارشو پاش میکنم از ته دل داره میخنده ,میگم مامانی چرا میخندی,میگه آخه گلبول های سفیدم قل قلکم میدن!! من: گلبولهای سفید سینایی:   ***سرشو میاد میچسبونه به سر منو باباش و میگه:سه پله کوپ{منظورش همون کله پوکه ...حالا از کی یاد گرفته!؟ }   ****چند وقت پیش واسه اینکه تو مهد پسر خوبی بوده رفتم واسش جایزه ,لاکپشتهای نینجا رو گرفتم ...اونم به خاطر اینکه تو فروشگاهی که رفتم چیز بهتری گیر نیاوردم...سینا هم تا حالا برنامشو ندیده بود و نمیدونست چین!!دادم به مربیش که بهش بدن و خودم چند ساعت بعد رفتم ...
9 اسفند 1392

نقاشی های پسرکم

  پسرکم زیاد اهل نقاشی نیست درست مثل باباش و برعکس من...بیشتر اوقات نقاشیهاش خطهای رنگاوارنگ و تو هم تو همه...تک و توکی از دستش در میره و نقاشیهای این چنینی میکشه ...     (آدم مامان کشیده که ناراحته) داشت خط خطی میکرد,بعد چند دقیقه برگه به دست اومد گفت: ببین مامان هواپیما کشیدم.من و کاغذ چسبوندم رو دیوار تا هر وقت دوست داشت نقاشی کنه... خط خطیا رو هم ملاحظه بفرمایید رفتم واسش کاغذ بزرگتر از A3خریدمو چسبوندم دیوار ...اینم نقاشی که تو کاغذ گنده کشید   دیدن خودش...کارهاش...حرفاش...همین نقاشیهاش...خط خطیای معنا دارش بهم انرژی میده خدایا شکرت ...
26 بهمن 1392

نمایشگاه اتومبیل (اصفهان بهمن 1392)

سلام دوستان خوبمون از اونجاییکه سینا و باباش مثل تموم بابا پسرا عشق ماشینن تصمیم گرفتیم بریم نمایشگاه اتومبیل  خوب بود و بعضیاش واقعا دیدنی!! بعضی از ماشینا هم تست شد حتی صندوق عقبش (خیلی یواشکی و سریع ) واین قسمتاش و در آخر دوستی که سینا پیدا کرد (آخه پسرکم هر کی دستاشو باز کرد که نباید حتما بری دست دوستی رو شونش بذاری!!)     پ ن:نت دار شدیم هورا دیگه میتونم بیام از تک تک کوچمولوهاتون خبر دار شم بازم هورا   ...
26 بهمن 1392